جدول جو
جدول جو

معنی عشوه زن - جستجوی لغت در جدول جو

عشوه زن
عشوه زننده. کسی که دلربائی میکند. برانگیزندۀ شهوت. (ناظم الاطباء). عشوه ساز. عشوه کار
لغت نامه دهخدا
عشوه زن
کسی که عشوه به کار برد برانگیزنده شهوت عشوه ساز عشوه کار
تصویری از عشوه زن
تصویر عشوه زن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عشوه گر
تصویر عشوه گر
دارای ناز و کرشمه، عشوه پرداز، عشوه زن، عشوه ساز
فرهنگ فارسی عمید
عشوه دهنده. فریب دهنده. فریبکار:
شه وزیری داشت رهزن عشوه ده
کاو بر آب از مکر بربستی گره.
مولوی.
بگو آنچه دانی که حق گفته به
نه رشوت ستانی و نه عشوه ده.
سعدی.
دنیا زنیست عشوه ده ودلستان ولیک
با کس همی بسر نبرد عهد شوهری.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(عِشْوَ / وِ گَ)
آنکه عشوه بکار برد. عشوه کار. عشوه ساز. (فرهنگ فارسی معین). شوخ چشم و دلفریب و دارای ناز و کرشمه. (ناظم الاطباء). زراق:
بالابلند عشوه گر نقش باز من
کوتاه کرد قصۀ زهد دراز من.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(عِشْ وَ / وِ زَ)
عمل و حالت عشوه زن. عشوه سازی. عشوه کاری. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اَ هْ خوا / خا)
در تداول عامه، شیوه زننده. اهل فرقه. کسی که دارای عادتهای زشت و ناپسند اخلاقی است. (فرهنگ لغات عامیانه). رجوع به شیوه ای و شیوه زدن شود
لغت نامه دهخدا
(وَ / وِ زَ)
زن بیوه و بی شوهر که طل نیز گویند. (ناظم الاطباء). بیوه. کالم:
از خون چشم بیوه زنان لعلش
ز اشک یتیم آن درشهوارش.
ناصرخسرو.
ای بسا رایت عدوشکنان
سرنگون از دعای بیوه زنان.
(از المضاف الی بدایع الازمان ص 36).
میان بیوه زنان و ارباب نعمت و جاه سویتی بانصاف ظاهر گشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 439).
ای هنر از مردی تو شرمسار
از هنر بیوه زنی شرم دار.
نظامی.
شنیدم که بیوه زنی دردمند
همی گفت و رخ بر زمین مینهاد.
سعدی.
نبودی بجز آه بیوه زنی
اگر برشدی دودی از روزنی.
سعدی.
لذت انگور زن بیوه داند نه خداوند میوه. (گلستان).
بیوه زن دوک رشته در مهتاب
کرده بر خود حرام راحت و خواب.
اوحدی.
آه آتش زای من با باد استغنای او
چون چراغ بیوه زن بر رهگذار صرصرست.
یغما
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ زَ)
چشم زن. (ناظم الاطباء). رجوع به چشم زن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از عشوه زنی
تصویر عشوه زنی
عمل و حالت عشوه زن عشوه سازی عشوه کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیوه زن
تصویر بیوه زن
زن بیشوهر بیوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعله زن
تصویر شعله زن
زانه دار، تابان درخشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشوه گر
تصویر عشوه گر
کرشمه گر دلربا آن که عشوه به کار برد عشوه کار عشوه ساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشوه ای
تصویر عشوه ای
مغازلةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از عشوه ای
تصویر عشوه ای
Coquettish
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عشوه ای
تصویر عشوه ای
coquet
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از عشوه ای
تصویر عشوه ای
кокетливый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عشوه ای
تصویر عشوه ای
چالباز
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از عشوه ای
تصویر عشوه ای
খ্যাতিমান
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از عشوه ای
تصویر عشوه ای
ยั่วยวน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از عشوه ای
تصویر عشوه ای
mrembo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از عشوه ای
تصویر عشوه ای
撩人的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از عشوه ای
تصویر عشوه ای
ふりをする
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از عشوه ای
تصویر عشوه ای
kokett
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عشوه ای
تصویر عشوه ای
חיזורי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از عشوه ای
تصویر عشوه ای
애교 있는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از عشوه ای
تصویر عشوه ای
genit
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از عشوه ای
تصویر عشوه ای
इठलाती
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از عشوه ای
تصویر عشوه ای
civettuolo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از عشوه ای
تصویر عشوه ای
coqueta
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از عشوه ای
تصویر عشوه ای
coqueto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از عشوه ای
تصویر عشوه ای
kokietujący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از عشوه ای
تصویر عشوه ای
кокетливий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عشوه ای
تصویر عشوه ای
koket
دیکشنری فارسی به هلندی